درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید سلام و احترام خدمت شما عزیزان بازدید کننده! با اظهار سپاس از بازدید تان، لطفاً برای هرچه بهتر شدن وبلاگ من، مرا از نظرات، پیشنهادات و انتقادات سالم تان بهره مند سازید. تشکر کامران kamran.8194@yahoo.com



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 70
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 70
بازدید ماه : 229
بازدید کل : 248034
تعداد مطالب : 128
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1



امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه

اسما خداوند متعال %

« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools
لطفاً این صفحه را با دوستان تان به اشتراک بگذارید 32 کلمه

Speed test

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ این صفحه را به اشتراک بگذارید
بهارســـــــــــــــــــــــتان
علمی، فرهنگی، اسلامی، تفریحی، ورزشی
یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:, :: 17:28 ::  نويسنده : کامران
پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 11:32 ::  نويسنده : کامران

استاد برهان الدین ربانی

اسلام شناس و سیاستگر ژرف اندیش

دکتور شمس الحق آریانفر

 دانشمند و داکتر علوم اسلامی از بزرگترین دانشگاه اسلامی جهان (الازهر) سیاستگر توانا، نظریه پرداز نخبة عرصه دین و سیاست، پروفیسور استاد برهان الدین ربانی، از شخصیت های بی بدیل روزگار ماست. مردی که از کوهپایه های بدخشان و از میان خانواده های روستایی قامت افراشت و به یمن خرد، تلاش و آگاهی اسلامی و سیاسی بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد، بی آنکه پشتوانة دودمانی و خانوادگی یاری اش کرده باشد.

خردمندی که در اوج پیروزی های سوسیالیزم و سرمایه داری، خط سوم اسلامی راعنوان کرد و با درایت و پایمردی، پیروزی آن را در منصه عمل تسجیل کرد. استادی که از کرسی دانشگاه برخاست و در روزگاری که همه سیاستمداران و حکمروایان، فرار کرده بودند، و در میکده ها و کاباره های ینگی دنیا، یک عمر اعتماد ملت را به حراج گذاشته بودند در برابر اژدهای سرخ ایستاد و فرمان ایست داد و در یک ایثار و پایمردی صبورانه، زوال و مرگش را مسجل ساخت.

آزاده یی که مظلومان و برهنه پایان رانده از همه بارگاه ها را بستری ساخت و بارور و بار آور کرد و حاکمیت های تباری را مهر پایان زد، تا همه ملت در صحنه ها حضور داشته باشند. سیاستگری که در عصر جهاد، با خرد و تبحر کامل گام برداشت و با جسارت بی نظیر، گفتمان جهاد را جهانی ساخت و در راستای تجرید متجاوز، جهان را به همسویی  فراخواند.

سیاستمداری که در اوج توطئه جهانی علیه اسلام و جهاد و مجاهدین، این درفش را بلند نگهداشت و با وجود همه ترفندهای جهانی در نابودی مجاهدان، سمندر وار، بار دیگر عرض وجود کرد. چنانکه امروز در رهبری جبهه ملی، به عنوان نیروی مقتدر سیاسی در جامعه تبارز یافته است. رهبری که اقوام، مذاهب، ملیت ها ونیروهای چپ وراست رادرمحور نجات میهن وملت دریک اتحاد منسجم ساخت.

استاد استاد برهان الدین ربانی در سال 1319 خورشیدی در فیض آباد مرکز ولایت بدخشان زاده شد. پدرش محمد یوسف نام داشت که در یک دودمان روحانی و متدین، مشوق فرزند در آموزش بود.

در سال 1326 در حالی که هفت سال داشت، شامل مکتب متوسطه فیض آباد گردید. دوره ابتداییه و متوسطه را به عنوان شاگرد ممتاز و درجه اول سپری کرد.

در سال 1335 به صنف نهم مدرسه ابوحنیفه کابل که در آن زمان دارالعلوم شرعیه یاد می شد، شامل گردید.

در 1339 بعد از این که مدرسه را با درجه عالی به پایان رسانیده بود، شامل دانشکده شرعیات دانشگاه کابل گردید. در سال 1342 با درجة اول، فراغت یافت و نظر به استعداد برترش نسبت به سایرین، بلا فاصله به حیث استاد در دانشکده شرعیات پذیرفته شد.

در سال   1345 بعد از دوسال تدریس ، جهت ادامه تحصیل به جمهوری عربی مصر رفت و شامل دانشگاه الازهر شد.

در سال 1347 در رشته فلسفه و عقیده اسلامی، مدرک ماستری خود را بدست آورد. بلا وقفه برای دکترا ثبت نام کرد. رساله دکترای خود را تحت عنوان "جنبه های علمی و فلسفی زندگی عبدالرحمن جامی"  ثبت نمود.

در سال 1349 جهت تحقیقات علمی به دانشگاه انقره رفت. این دوره تحقیق و پژوهش سه ماه به درازا کشید. در همین دوره با زبان ترکی نیز آشنایی حاصل کرد.

استاد ربانی به زبانهای فارسی- دری ، پشتو و عربی، نویسنده و خطیب تواناست؛ همچنان که به زبان های اردو و انگلیسی نیز تکلم می نماید(1)

استاد بعد از کودتای داوود خان کشور را ترک کرد و مدت 18 سال جهاد سراسر ملت افغانستان را بر علیه کمونیست ها وارتش سرخ رهبری کرد. با پیروزی جهاد رئیس دولت افغانستان شد و حدود ده سال  در بحرانی ترین لحظات کشور را رهبری کرد. اکنون به عنوان نماینده فعال و مدبر در پارلمان کشور حضور دارد و به عنوان رئیس جبهة ملی، دولت موجود را با حامیانش که در تامین امنیت ناکام اند، به چالش کشیده است و برای تأمین صلح وسعادت افغانستان طرح و برنامه دارد.

 

وظایف رسمی:

استاد برهان الدین ربانی که از کودکی تا جوانی و ختم دانشگاه، اول نمره و جوان برترزمان خود بود، کار رسمی را از استادی در دانشگاه آغاز کرد.

درسال 1342 بعد از فراغت از دانشگاه، به حیث استاد در دانشکدة شرعیات پذیرفته شد. دو سال تدریس نمود و برای تحصیل به کشور مصر رفت.در برگشت از مصر به حیث استاد فلسفة اسلامی، بار دیگر تدریس را در دانشکدة شرعیات آغاز کرد.

در همین دوره استاد ربانی عضویت بخش تحقیقات و پژوهش دانشگاه کابل را نیز داشت که رساله هایی را تألیف نمود.

در زمان دانش آموزی اش در مدرسه ابوحنیفه به جرگه فعالان اندیشه اسلامی پیوست جریانی که هستة نهضت اسلامی را در کشور می سازد. این جریان را شهید دکتر غلام محمد نیازی رهبری می کرد و استاد ربانی با استعداد بالا و تلاش و فهم نافذش به عنوان یکی از شخصیت های بارز آن تلقی می شد. در سال 1352 در اجتماع موسسان و فعالان نهضت اسلامی به پیشنهاد شهید پوهاند غلام محمد نیازی به اتفاق آرا استاد ربانی به عنوان رهبر جمعیت اسلامی افغانستان برگزیده شد و جریان اسلامی در طی آن اجتماع رسماً نام جمعیت اسلامی افغانستان را به خود گرفت.

پس از کودتای داوودخان و تحت فشار قرار گرفتن نهضت اسلامی و زندانی شدن شماری از رهبران آن در سال 1353 مهاجر شد و به تنظیم و سازماندهی جمعیت اسلامی افغانستان و رهبری جهاد در کشور پرداخت و در سراسر افغانستان، جبهات جهاد را ایجاد و اکمال کرد.

در سال 1371 به حیث رئیس دولت افغانستان، پذیرفته شد که در بزرگترین شورای اسلامی افغانستان، شورای اهل حل و عقد به ریاست دولت تأیید گردید. بعد از این تاریخ، کشور را که در نتیجة مداخلات اجنبی ها دستخوش بحران گردیده بود برای مدت ده سال رهبری نمود و در سخت ترین شرایط نگذاشت، اجنبی ها حاکمیت و استقلال افغانستان را  مضمحل سازند. استاد بعد از اجلاس بن، قدرت را انتقال داد.

در جریان لویه جرگه قانون اساسی در برابر توطئه های اجنبی در جهت ایجاد نفاق در کشور ما، نمایندگان مردم گرا را در پارلمان رهبری کرد. در سال 1387 از سوی مردم بدخشان به حیث نماینده در پارلمان راه یافت،  و تا امروز در برابر همه توطئه ها، در جهت منافع اسلام و میهن و مردم، ایستاده است.

 

پژوهش و آثار

استاد ربانی به یک اسلام شناس ومتفکراسلامی، صاحب قلم توانا، تحلیل ژرف و پژوهش استوار و عمیق است. این ویژگی با کار وتحقیق مداوم و آگاهانه از آغاز جوانی، حاصل گردیده است.

پژوهش های استاد ربانی در عرصة اسلام شناسی ومسایل سیاسی، عمیق، بکر و رهنمودی است که از دید ژرف و خاص سیاسی و اجتماعی و استعداد بلند فطری مذکور ناشی گردیده است.

نخستین آفریده های علمی و پژوهشی استاد، به گونه مقالات تحقیقی هستی یافت که در طول حیات سیاسی و ادبی ایشان ادامه داشت. نگرشی بر مجلات الفلاح، پیام حق، نیاد، عرفان، ادب، وژمه، ژوندون، لمر، شرعیات، گهیح، ما را به این نبشته ها رهنمائی می کند. امید است که روزی این مقالات گرد آوری و چاپ گردند.

بخشی دیگر از نوشته های استاد با مدیریت در مجله شرعیات پیوند دارد.زمانی که مجله شرعیات به عنوان ارگان نشراتی دانشکده شرعیات در سال 1349 تأسیس شد، استاد ربانی به عنوان استاد و نویسنده مطرح، مدیریت آن را به دوش گرفت. در آغاز بیشترین بخش محتویات این مجله توسط استاد آماده می شد. مقالات استاد در مجله شرعیات، مبین دید ژرف، پویائی و بالندگی پژوهش های ایشان است.

 

کتب و رسالات:

1- تئوری سیاسی اسلام: این رساله را استاد ربانی زمانی که تازه به استادی شرعیات پذیرفته شده بود و در ضمن عضو دیپارتمنت تحقیق دانشگاه بود، نوشت.

2- تشریح عقاید معتزلی: این کتاب نیز در همکاری با بخش تحقیق دانشگاه، زمانی که هنوز به تحصیلات عالی نرفته بود، نوشته شده است.

3- ترجمه جزء اول« فی ظلال القران » : استاد ربانی در سال 1352 جز اول تفسیر « فی ظلال القرآن » را زیر عنوان «درسایه های قرآن» ترجمه نمود که به مناسبت میلاد پیامبر (ص) در کابل چاپ گردید.

4- نشانه های راه: این کتاب نیز ترجمه یی است از کتاب سید قطب بنام "معالم فی الطریق"

5- اسلام و کمونیزم

6- فاجعه 26 سرطان و سیمای زعامت داوود خان

7- داوود خان در گذشته ننگین، حاضر جنایت بار و مستقبل هولناک

8- چه نوع مبارزه؟

9- پیغام شهید که به مناسبت شهادت انجنیر حبیب الرحمن شهید ارائه و نشر گردید.

10- اصول بحث و تحقیق از نظر اسلام

11- یادی از استاد غلام محمد نیازی در بارة زندگی و شخصیت و اندیشه های پوهاند نیازی تحریر یافته است.

12- اصول تربیت در اسلام

13- استقلالیت انقلاب

14- آموختنی هایی در مسیر انقلاب اسلامی

15- در دوره جهاد، مقالات تحقیقی و سیاسی استاد ربانی در مجلات محیط هجرت که از سوی جمعیت اسلامی نشر می گردید، باز تاب یافته است؛ از جمله در نشریاتی چون: میثاق خون، لوای اسلام، مجاهد، مرصدجهاد، المومنات، المجاهدون، سیمای مجاهد، صوت الجهادی،غازی ، دجهادپلوشه، دجهادهنداره و غیره (2)

 

استاد ربانی و سیاست

ذهن برتر، دید ژرف ، علایق دینی و اجتماعی، استاد ربانی را از کودکی به مسایل اجتماعی و به سیاست راغب ساخت.

استاد می گوید: عشق به دین، ارزشهای دینی و عشق به مردم، از دوران کودکی در فکر و احساس من وجود داشت در آن روز هایی که مادرکلانم این شعر "عارف چاه آبی" را زمزمه می کرد:

 واحسرتا که ملک بخارا خراب است

 دین شد ذلیل و دشمن دین کامیاب شد

... می پرسیدم: بخارا کجاست؟ می گفت: بخارا سرزمینی بود که مسلمان ها در آن جا زندگی می کردند. در آن جا علمای دین درس می خواندند. پدر کلان های تو هم در آنجا درس خوانده بودند، برخی آنها بدست بلشویک ها شهید شدند.

بزرگتر که شدم افکار و مسایل جدیدی را شنیدم... در آن زمان در آن گوشه دور افتاده کشور، کتابها و مجلاتی از حزب توده ایران می رسید... مجلات را ورق می زدم و می خواندم . از پاره ای اصطلاحات ومفاهیم آن سردر نمی آوردم ... از آن روز ها بود که جوانه های اندیشه سیاسی در فکر من ایجاد شد و در ذهنم پرسش  ها و طرح هایی به میان آمد.

بعد ها به مدرسه ابوحنیفه آمدم . در صنف دهم در یکی از کنفرانس های میلاد پیامبر اشتراک کردم... در پایان، رئیس کنفرانس و فی الله سمیعی ... همرایش که بعد ها دانستم عبدالحکیم شرعی جوزجانی است... مرا دعوت کرد تا به فعالیت های اسلامی شرکت کنم. برای بار اول بود که من این سخنان و افکار را می شنیدم .می گفتم در مورد پیشنهاد آنها فکر می کنم (3)

بعد ها وقتی مرحوم استاد نیازی به حیث استاد در فاکولته آمد و ما هنوز شاگرد صنف یازده و دوازده بودیم ، فعالیت های سیاسی شدت بیشتر کسب کرد و هسته هایی ایجاد گردید.استاد ربانی در مورد تشدید فعالیت های سیاسی در آن روزگار می گوید:

همسایه شمالی ما، اتحاد شوروی... با ایدیولوژی مرگبار مارکسیزم و با خواسته های سلطه جویانه تصمیم داشت نفوذ خود را در کشورهای دیگر از جمله افغانستان از طرق گوناگون برقرار سازد. در همین راستا دوران صدارت داوود ما شاهد یک سلسله تحولات به نفع اتحاد شوروی بودیم. این تحولات در ابعاد نظامی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شکل می یافت. احزاب و گروه ها به فعالیت آغاز کردند که فعالیت های آنها در جهت منافع و سیاست های اتحاد شوروی صورت می گرفت. مداخلات اتحاد شوروی و تحولات ناشی از آن در میان مردم افغانستان که دارای گرایش های نیرومند دین داری و استقلال طلبی می باشند، حساسیت به میان آورد.این وضعیت استاد ربانی را که جوان با درک و با هوشی بود، به مبارزه کشاند.

زمانی که در 1339 شامل دانشگاه شد، با وجود محدودیت فعالیت های سیاسی در محیط دانشگاه، تب و تاب بحث های سیاسی گرم بود، استاد ربانی برخلاف بسیاری از جوانان دانشگاهی که فریفته دستاورد های شوروی و چین گردیده، مبارزات کمونیستی و یا رهایی بخش را در راستای سوسیالیزم آغاز کرده بودند، مبارزه اسلامی را در جهت بیداری مردم مسلمان افغانستان آغاز نمود.

در سال 1342 استاد ربانی بحیث استاد در دانشگاه، شامل وظیفه شد. درین دوره بود که داود از نخست وزیری مستبدانه، کنار رفت، فضای سیاسی کشور باز شد و احزاب سیاسی، (بیشتر احزاب چپی) یکی پی دیگری ظهور نمود.

در این دوران، استاد غلام محمد نیازی، استاد محمد موسی توانا، استاد برهان الدین ربانی، استاد عبدالرب رسول سیاف، جنبشی را بنیاد گذاشتند که بنام جمعیت جوانان مسلمان و یا جمعیت اسلامی افغانستان خوانده می شد.

بعد از دو سال استادی، جهت تحصیل بیشتر به مصر رفت، در آنجا در زمینه حرکت های اسلامی آشنایی بیشتر یافت وتحقیقات را ادامه داد تا آنجا که در جامعه الازهر مصر به عنوان یک اسلام شناس معرفی گردید.

زمانی که در 1347 از مصر برگشت از طرف شوری عالی جمعیت اسلامی افغانستان، به رهبری و سازماندهی دانشجویان دانشگاه کابل برگزیده شد، به اساس کوششها و مساعی خستگی ناپذیرش استاد در شورایی که در حمل 1352 هجری خورشیدی برگزار شد. به حیث آمر جمعیت اسلامی افغانستان تعیین گردیده همه جوانان پیش تاز و کدر رهبری جمعیت حتی استاد بزرگ و مجاهد و موسس نهضت اسلامی افغانستان پروفیسور غلام محمد نیازی در این انتخاب سهم داشته و به استاد بیعت کردند ...(4)

زمانی که داود در 26 سرطان به قدرت رسید، با همیاری افراد چپ به ویژه پرچمی ها به سرکوب نهضت وجوانان مسلمان آغاز نمود. شماری از اعضای نهضت زندانی و شهید شدند. استاد ربانی نیز کشور را به سوی قبایل آزاد، ترک نمود.

در پاکستان مقیم شد و با یاری جوانان نهضت اسلامی که مهاجر شده بودند، در بیداری و سازماندهی مردم علیه نظام مستبد  داوود خانی ادامه داد. استاد ربانی می گوید:

ما در آغاز سعی کردیم با داوود خان صحبت کنیم و به وی اطمینان دهیم که ما نقشه براندازی نظام را در سر نداریم. تعدادی از استادان به رهبری استاد نیازی با داود خان ملاقات کردند...گمان می شد داوود خان علاقمند است یک زمینه همکاری و مشارکت به میان بیاید، اما به رغم تلاش های ما او در این جهت نتوانست کاری انجام دهد. بالاخره ما به این نتیجه رسیدیم که داوود خان دیگر یک روکش است و چهره یی است که در ظاهر، زمام امور را بدست دارد. اما گروهی دیگری هست که برنامه ریزی می کند و قدرت واقعی را در اختیار دارد. این گروه کمونیست ها بودند که از اتحاد شوروی هدایت می گرفتند. نهضت اسلامی نمی توانست در برابر این جریان ها بی تفاوت باشد (5)

 

استاد ربانی و جهاد:

نقش و ارجمندی رهبر، در شرایط حاد و زمانی که بن بست های سیاسی واقع می شود، بیشتر روشن می گردد شرایط حساس جامعه ما بعد از ظهور داوود خان که با بسیاری نیرو های چپ (پرچمی ها) به سرکوب مسلمانان بیدار پرداخت، آغاز گردید. کودتای 7 ثور 1357 حزب کمونیست خلق را به قدرت رساند و رویداد 6 جدی 1358 پای سربازان سرخ را به افغانستان کشاند، وضعیت افغانستان داغ تر شد و نهضت، ناگزیر به جهاد مسلحانه دست یازید . استاد ربانی در همه این دوره ها با خرد  والای سیاسی، ملت و نیرو های مبارز اسلامی را به خوبی رهبری کرد. کارکرد های خردمندانه استاد ربانی در این دوره برتری او را نسبت به افرادش به نمایش می گذارد، ایشان با رهبری خرد مندانه، اقشار، اقوام، طبقات و مذاهب  مختلف را در جهاد نجات و آزادی، به دور حزب جمعیت اسلامی کشاند. مردم افغانستان جمعیت را بستر مناسب و بایسته خود می دانستند. در جمعیت همه اقوام کشور عضویت داشتند برادران تشیع در آن خود را راحت احساس می کردند و حتی هندو ها نیز عضویت جمعیت را داشتند.سیاست معتدل رهبری جمعیت، آن را به گسترده ترین حزب در کشور تبدیل نمود.

استاد ربانی برخلاف  سایر رهبران که در برابر شخصیت های با نفوذ، سد و مانع ایجاد می کردند، صمیمانه به بارور سازی شخصیت ها پرداخت وبا شهامت اسلامی، شکوفایی و ارتقای نفوذ افراد حزب جمعیت را سبب شد. در نتیجه این سیاست بود که قوماندان های مشهوری چون: شهید احمد شاه مسعود، اسماعیل خان، ملا نقیب ا..آخوندزاده، ذبیح الله خان، حضرت علی ، ارباب حفیظ و دهها شخصیت نامدار دیگر جمعیت مطرح شده و منطقوی گردید.

استاد ربانی جمعیت را بستری ساخت که صدها و هزارها جوان روستایی و بی نام نشان، به شخصیت های شخیص تبدیل گردیدند و امروز در هر عرصه یی حضور آنان محسوس است. یقیناً در عدم استاد ربانی این حلقه مفقود بود. در کنار این مسایل، نقش استاد ربانی در معرفی و جهانی ساختن مسئله افغانستان، بارز تر از هر رهبر دیگر است. در شرایطی که فراوان شخصیت های ملی نظام قبلی، درسایه غرب جا خوش کرده بودند؛ و در حالتی که  شمار زیاد رهبران جهادی بدون اجازه دستگاه های استخباراتی یارای حرکت و تصمیم رانداشتند، استاد ربانی در مواردی یک تنه و با وجود انواع فشار تبلیغات، حرکت های بزرگ را آغاز کرد و در جهانی ساختن انقلاب گام برداشت.

در سال 1980 زمانی که روسها در کشور داخل شده بود، استاد ربانی به نمایندگی از همه گروه های اسلامی در کنفرانس وزرای خارجه کشور های اسلامی منعقده اسلام آباد شرکت کرد. باسخنرانی مستدل، مداخله شوروی را تجاوز علیه اسلام وسرزمین های اسلامی خواند و از جهان اسلام و کشور های آزادی خواه جهان خواست رابطه خود را با شوروی و رژیم دست نشانده اش قطع نمایند.

در راستای وحدت واتحاد اسلامی مجاهدان، صمیمانه اقدام کرد و در سال 1367 در یک ابتکار بزرگ، پیشگام اتحاد اسلامی افغانستان شد.

در سال 1365 جهت دیدار با رونالد ریگان رئیس جمهور امریکا وزمینه سازی مطرح ساختن گسترده جهاد درمطبوعات جهان و امریکا، به ایالات متحده امریکا سفر کرد. این سفر در آن روزگار و در میان اوج تبلیغات مخالفان، خرد و شهامت استاد ربانی را به نمایش گذاشت.

در سال 1367  به نمایندگی از اتحاد اسلامی مجاهدین با روس ها مذاکره آغاز کرد.و بالاخره درهمین راستا بود که در سال 1370 در راس هیئت تنظیم های جهادی به مسکو سفر نمود. این سفر نیز توانائی استاد ربانی رابه نمایش گذاشت و روس ها او را سیاست مدار ورزیده افغانستان لقب دادند. تصامیم بزرگ را، مردان بزرگ می گیرند، افراد تصادفی، و کم مایگان سیاسی را یارای حضور و عمل در عرصه ها و پهناهای وسیع نیست. خرد والا و نبوع سیاسی استاد ربانی در مذاکره با امریکا و شوروی، امروز درک می گردد در آن روزگار، ذهنیت های محدود، آن  را جرم می دانستند.

استاد ربانی در سال 1371 رئیس دولت اسلامی افغانستان شد و در حدود یک دهه، در بحرانی ترین شرایط، در حالی که طالبان، استخبارات منطقه و کشورهای جهان از هیچ گونه توطئه دریغ نکردند، کشتی این کشور طوفانی را راهنمایی کرد.

در سال 1380 بعد از اجلاس بن، استاد ربانی به عنوان رئیس جمهور برحال، قدرت را انتقال داد. این انتقال قدرت از شاهکاری های سیاسی استاد ربانی است. غرب شراط را به گونه یی آورده بود که همه افغانها فکر می کردند سعادت در عقب دروازه های افغانستان آمده است. باید نیروهای جهانی بیایند. مخالفت با این روند نزد عامه مردم که از واقعیات زیاد آگاه نبودند، سوءتفاهم ایجاد می کرد. استاد قدرت را تسلیم داد، اما خود تسلیم نشد، جهاد را تسلیم نکرد و به ارزشهای آن پشت ننمود. مواجه شدن با توطئه جهانی و سالم از آن بدر شدن، چیرگی و سیاست گزاریی را می خواهد که فقط استاد ربانی از آن ویژگی برخوردار است و بس.

نبوغ و خرد سیاسی استاد ربانی، در شرایط حاضر نیز درخشان و تابنده است.اگثر کسانی که تحت جو جدید سیاسی و تبلیغاتی و ترفندهای جهان و استخبارات جهانی که می گفت: بنیادگراها را نمی خواهند و...؛ او بریده بودند، حقانیت و توانایی او را معترف شدند.

مهمتر از همه، حضور فعال و پویایی سیاسی امروزین استاد ربانی است. در شرایط حاضر در حالی که احزاب جهادی از صحنه کنار رفته و یا حالت منفعل دارند و رهبران جهاد مسیر تسلیم، سکوت و فاصله گرفتن از آرمان ها را گام بر می دارند، استاد ربانی، دولت و جامعه جهانی را به چالش کشیده است و با تشکیل جبهه ملی که نیروهای چپ و راست، شیعه و سنی، روشنفکر و سنتی را در یک چتر گرد آورده است، دولت و حامیان خارجی شان را مبهوت ساخته است. با خشونت عجیب و با برچسپ های ناجوانمردانه با آن به مقابله برخواسته اند، ولی در نشست ها و حلقه های خاص خویش اعتراف دارند، که استاد ربانی به عنوان پیر سیاست افغانستان، از خرد والای سیاسی برخوردار است و جهان در عرصه سیاست افغانستان اگر به نیرنگ و خدعه و زور متوسل نشود، در برابر این سیاستگر نرم و پولادین، جز پذیرش شکست و تسلیمی راهی ندارد.

صف آرایی در برابر قدرت های بزرگ جهانی و اعتقاد به شکست ابر قدرت ها، در حالی که فراوان روشنفکران مدرن فقط به تسلیمی می اندیشند و در نتیجه شکست ارتش سرخ، و زوال نیروهای مهاجم منطقوی که در تبانی با قدرت های جهانی خیال سیطره براین خاک را داشتند، افتخاری است که در کارنامه استاد ربانی جاودانه بر رواق تاریخ حک خواهد بود.

 

سرچشمه ها:

1- احزاب سیاسی افغانستان، جلد دوم، زمستان 1384، کابل ص826

2- دانشنامه ادب فارسی، جلد سوم، حسن انوشه، تهران، 1378، واژه ربانی، ص424

3- مجاهد جریده، شماره 2، دوره6، سال 7، 15 جوزای 1387

4- دانشنامه ادب فارسی، همان

5- مجاهد، همان

 

 



پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 11:32 ::  نويسنده : کامران

استاد خليل الله خليلي

محقق، نويسنده و شاعر بزرگ معاصر

دكتور شمس الحق آريانفر

 

استاد خليل الله خليلي، در حيات اجتماعي و ادبي جامعة ما، يك استثنأ و يك پديدة ناتكرار است، چه استثنايي فراتر از اين كه در آغاز زيست آگاهانه و در فرجام حيات، با آوارگي و اندوه همنشين است.

خليل الله فرزند ميرزا محمد حسين خان، تازه يازده سال داشت كه پدرش به دست امان الله خان شهيد گرديد، اموال شان مصادره شد و اين طفل 11 ساله در معرض رنج و آوارگي شديد قرار گرفت كه صحبت و تماس با او و خاندانش جرم بود.

استاد صلاح الدين سلجوقي در نخستين ديدارش از خليل الله، اين وضعيت را چنين به تبيين آورده است:

"من به كابل آمدم به سراغ بازماندگان مرحوم مستوفي الممالك، شدم و شنيدم كه در بين عايله مرحومي پسري از او باقي مانده است كه به جرم ناكردة پدر، به گوشه يي محصور و متواري است.  من با اينكه بعضي از دوستاني كه عقل نزد ايشان عبارت است از اختناق حس و قلب و ضمير، مرا از اتصال به فرزند مستوفي الممالك منع مي نمودند، خود را به جناب خليل الله كه اكنون استاد ماست رسانيدم.

(كليات اشعار، ديدگاه استاد سلجوقي ص625)

اگراين يك سرنوشت استثنايي است ؛ بعد از تحمل يك دهه رنج، آوارگي و بي كسي تبارز خليل الله به عنوان يكي از شخصيت هاي انقلاب امير حبيب الله كلكاني، استثنايي ديگري است كه نبوغ و استعداد ذاتي آن را به نمايش مي گذارد. چه، با وجود فتنه ها، به استحاله نرفت كه از لاي دود و آتش بي رحمي ها، چون آذرخشي درخشيد و در معركه ها ومصاف ها قامت آراست.

با سقوط امير حبيب الله كلكاني، بارديگر اين مرتبه مدت 20 سال آوارگي و تبعيد را از سال 1308 1328 در تاشكند و هرات و قندهار سپري كرد، و در يك استثنا ديگر، بي آنكه ذليل شود، سرافراز قامت افراشت. به دربار آمد، اما مديحة نگفت و در همان هنگام علم دار چنين رجز خواني شد:

فرزند ناز پرور مهد تنعمم

چون من كسي نديده درين ناز پروري

عهد تجمل پدر نامدار من

روشن بود به خلق چو خورشيد خاوري

تاراج گشت گلشن آمال من دريغ

از جور روزگار به تاراج بربري(1)

در پايانة عمر، استاد خليلي برخلاف، مسير روشنفكرنماها، از بهشت موعود آنها (اروپا و امريكا) بسوي برهنه گان و آوارگان حركت كرد و در كنار برهنه پايان تاريخ جان داد، و اين بزرگترين استثنايي است كه در محيط روشنفكري ما، تا هنوز ثبت ديگري ندارد.

استاد خليل الله خليلي، در سال 1909 ميلادي برابر با 1288 خورشيدي در كنار رود كابل، در باغ جهان آرا(2) در يك خانوادة بزرگ و محتشم به دنيا آمد. پدرش ميرزا محمدحسين خان، نايب سالار ملكي و نظامي و مستوفي الممالك عهد اميرحبيب الله خان بود.

مادرش دختر عبدالقادر خان صافي و خواهر عبدالرحيم خان نايب سالار هرات، وزير فوايد عامه و معاون صدارت عهد ظاهر خان بود ،كه در حمايت خليلي از حادثات روزگار نقشي داشت.

خليلي هفت ساله بود كه مادرش وفات كرد و در 11 سالگي از پدر ماند. پدر خليلي را امير امان الله از آن جهت شهيد كرد، كه در رقابت هاي دربار، از قدرت يابي امان الله حمايت نمي كرد.

مستوفي الممالك شخصيت توانا و زباندار بود درعقدة امان الله را نسبت به او چنین گويند: امان الله وقتي قدرت يافت، هدايت داد، مستوفي الممالك را در جايي بكشند كه او ببيند و هرگز برايش اجازه ندهند؛ تا نزد او آيد كه اگر با او مقابل شود، شايد با زبان و ارادة كه دارد، تصميم شاه را تغيير دهد.

مستوفي الممالك را در محل امروزي كتابخانة عامه اعدام كردند و امان الله خان از داخل قصر ستور وزارت خارجه، آن را تماشا نمود. (3)

خليلي بعد از مرگ پدر، يتيم و آواره و مورد غضب واقع گرديد، مدت سه سال در كابل و تركستان اندوه هاي روزگار را تجربه كرد. در همين آوان تحت راهنمايي مامايش عبدالرحيم خان صافي، به آموزش خصوصي همت گماشت. صرف و نحو و قاعده عربي را فرا گرفت. علوم ديني و ادبيات را با اشتياق فراوان آموخت. در مكتب ميربچه كوت درس خواند،‌ در سال 1925 ميلادي، 1304 شمسي آموزش مكتب را به پايان آورد و بعد از آن به كار هاي رسمي آغاز نمود.

وظايف رسمي:

استاد خليلي، نخستين بار به عنوان مامور در بخش محاسبات وزارت ماليه داخل كار شد و در سال 1307 كه امير حبيب الله كلكاني به قدرت رسيد، خليلي را كه داغ ديده عهد اماني بود، به حيث مستوفي در ولايت بلخ مقرر نمود.

در سال 1308 با قدرت يابي نادرخان، خليلي كشور را ترك كرد و به بخارا و تاشكند رفت. ازين كه در نخستين تجاوز شوروي ها به افغانستان، در عهد حبيب الله كلكاني، خليلي با داملا آدينه محمد عرب، در مقابل آن قوا اعلان جهاد و جنگ نموده بود، در حين آوارگي، روسها، مدتي او را زنداني ساختند. بالآخره نادرخان عفو عمومي اعلان كرد و خليلي، نزد ماماي خود عبدالرحيم نايب الحكومه هرات رفت.

وقتي عبدالرحيم خان به صفت وزير فوايد عامه به كابل آمد، خليلي نيز با او آمد و مدير شعبه تحريرات مقرر گرديد.

در سال 1324،‌ اقوام صافي كنر برضد حكومت قيام كردند. عبدالرحيم خان به جرم همدستي با آنها، زنداني شد و خليلي نيز با او به زندان افتاد. بعد از مدتي از حبس رها و به قندهار تبعيد گرديد.

بعد از كنار رفتن هاشم خان، كه شاه محمود خان به حيث صدراعظم تعيين شد، استاد خليلي به گونة فراوان تبعيديان ديگر،‌ عفو گرديد، به كابل آمد و به حيث استاد در فاكولته ادبيات مقرر شد.(4)

در سال 1328 در كابينة شاه محمود خان، به حيث منشي مجلس وزرا مقرر گرديد. در سال 1330، با حفظ سمت قبلي، به حيث رئيس مستقل مطبوعات، در كابينه جا گرفت.

در سال 1332 زماني كه داوودخان صدراعظم شد،‌ مشاور مطبوعاتي ظاهر شاه شد.

در سال 1329  بحيث وكيل و نماينده مردم جبل السراج در ولسي جرگه انتخاب گرديد ودر همين روزگار نهاد سياسي، "زرنگار" را ايجاد كرد.

بعد ازاين سفير افغانستان در عربستان سعودي مقرر شد و در سال 1348 سفير افغانستان در بغداد تعيين گرديد كه به طور غير مستقيم در سوريه، بحرين، كويت، اردن، قطر و ابوظبي هم از افغانستان نمايندگي مي كرد.(5)

بعد از سال 1357 كه در افغانستان كودتاي كمونيستي پياده گرديد، خليلي وظيفه سفارت را رها كرد و روانه اروپا و امريكا شد.

با تشديد جهاد در برابر شوروي و سرازير شدن، خيل آوارگان ازكشور به پاكستان، استاد خليلي اروپا و امريكا را رها كرد و در كنار آوارگان به پاكستان آمد. اگر ضعف پيري توان جهاد مسلحانه را از او سلب كرده بود، با قلم و بيان خود، جهاد را آغاز كرد.

از جهاد و مجاهدان گفت و از آزادي و استقلال ميهن، و بالآخره با همين آرزو و آرمان، در 14 ثور سال 1366 خورشيدي، در پاكستان پدرود حيات گفت و در شهر پشاور در حضيرة رحمن بابا به خاك سپرده شد.

مقام ادبي استاد خليلي:

از استاد خليل الله خليلي حدود 60 اثر درنظم، نثر ادبي و تاريخي و ترجمه برجاي مانده است. به استناد اين آثار و با تصديق همه فرزانگان عرصه فرهنگ و ادب، استاد خليلي، از استادان مسلم وبي بديل نظم و نثر كشور ما در روزگار معاصر مي باشد؛ تا جايي كه غزلسراي بزرگ، قصيده سراي توانا، شاهنشاه سخن دري، و بيهقي روزگارش خوانده اند.

خليلي و شعر:

شعر و سرايش در خليلي، تركش عقده هاي انباشته، فوران اندوه، جرقه و انفجار آتش فشاني است كه خونابه هاي دل و مذابه هاي داغ جگر پاره اش را بيرون مي ريزد. شعر خليلي فرياد آهي است كه تا آسمان قامت كشيده است.

آهي كه نيمه شب زند از سينه سرهمي

از گنبد سپهر نمايد گذر همي

خليلي از نخستين سروده اش كه مرثيه اي است در شهادت پدر، تا واپسين آفريده هايش، اندوهي را به نوا آورده است كه براو تحميل شده و آزادي را فرياد زده است كه از او دريغ داشته اند.

ناله به دل شد گره، راه نيستان كجاست

سينه قفس شد زغم طرف بيابان كجاست(6)

خليلي سرايشگر اندوه و آزادي است. عاشقانه ترين غزل هايش، انباشته از اين اصل ها است.

تاجايي كه مي شود گفت، خليلي اصلاً غزل عاشقانه ندارد. از عناوين و محتواي همه پارچه هاي شعرش اندوه مي تراود و فرياد آزادي مي ريزد. آن كه از درد خليلي آگاه نيست، شايد انگارد كه خليلي از جفاي معشوق مي نالد؛ اما آشنايان، غم بزرگ او را كه تا آخر عمر رهايش نكرد خوب مي شناسند. به اين عنوان ها توجه نماييد كه سرلوحة غزلهاي اوست:

جاي آه، جنازه مظلوم، تابش شمشير، قطره هاي خون شده، زندان، دل خونين، فرياد جنون، كه متن غزلها نيز چنين است به گونة نمونه مي آوريم:

عنوان غزل                                                        يك بيت گونة نمونه

 

ظلمت سرا                                 شب عمرم درين ظلمت سرا با دردوغم بگذشت

ندارم بعدازين چشم اميد از روزن فردا(7)

گوشة قفس:

به خون و اشك نگارين نمود صفحة دل

چو طرح هستي ما خانة قدر مي ريخت(8)

ميوة تلخ:

من به پيكار حوادث مي روم با تير آه

از فلك گيرم اگر رنگين كمان بايد مرا(9)

طفل اشك:

در رگم خون، در برم دل، درتنم جان مرده است

واي برمن طفل اشك من بدامان مرده است(10)

طوفان مرگ:

آواره تر زمن همه روزگار نيست

يك موج در جهان چو دلم بيقرار نيست(11)

 برعاشقانه ترين غزلهاي خليلي، كه با عناوين ناب عشقي مزين است، نيز به گونه عجيبی، همين ويژگي را بر مي تابد. سخن از عشق است و بيان اندوه زمان و فرياد رهايي. چند غزل را به عنوان شاهد مي آوريم. به ديوان خليلي رجوع نمائيد و اين رمز نگفته را تماشا كنيد.

عنوان غزل هاي عاشقانه:                                     يك بيت به گونة نمونه

 

 

 

 

فيض عشق:

سوختم از ناتواني مشت خاكستر شدم

كيست جز تو تاكند آتش زخاكستر بيا(12)

سنبل گيرا:

اي مرغ شباهنگ بيا هردو بناليم

تاخون چكد از گرمي آوايي كه امشب(13)

دست الفت:

آسمان گر از سرمن دست الفت برگرفت

سايه سرو روانت از سرمن كم مباد(14)

كلبة عشق:

خانه شهر مرا گرچه فلك داد بباد

كلبة عشق بدان مهر ونشانست كه بود(15)

كعبة دل:

سالها در آتشيم وشام ماپايان نيافت

اي خوشا پروانه كزيك پرزدن جان مي دهد(16)

خليلي با آنكه مدتي را در دربار زيست، اما هرگز مدح نگفت و خويش را ذليل نساخت و شاه زمان را چنين مخاطب ساخت:

گرگويم عمرت از هزار افزون باد- قوليست خطا

ورگويم دشمنت واژگون باد- اين نيست دعا

اميد من آن است كه در روز جزا- در پيش خدا

نامت به شمار عادلان موزون باد- اينست دعا

خليلي استاد بي بديل نثر:

استاد خليل الله خليلي كه آغازگر شعر نو، در افغانستان است. نظم و نثر پيشين را در خويش به تماميت هضم نموده بود، در شعر و به خصوص قصيده فرخي سيستاني و در نثر ابوالفضل بيهقي را،‌ فرا ديد مي آورد. كاربرد واژه ها، دوري از تعقيد وتنافر حروف وكلمات، بيان رسا و آهنگين و استوار، نثر خليلي را در ميان همگنانش، شكوه و برتري خاصي بخشيده است.

بجاست كه دانشمندي در زمينه مي نويسد:

"در نثر به شيوة بيهقي... سخن مي راند مضامين در پيشگاه خامه تواناي او چون ابريشم تافته و منقاد است. نثرهاي شوخ و شيوا و قطعات روان و زيباي او شاهد اين مدعاست.(17)

سعيد نفيسي نويسندة بزرگ ايران مي گويد: "نثر فصيح و بليغ و سليس خليلي مارا به ياد محدودي از سخن سرايان مي اندازد كه از نظم ونثر به يك پايه برخوردار بوده اند."(18)

نمودهايي از نثر خليلي مي آوريم؛ تا برهاني باشد، استواري، پختگي و شيوايي نثر خليلي را:

بيان سليس و ريخته:

"گردش روزگار و تطور ليل و نهار، غزني را ويران كرد. آن بقعه نو را به گور تيره بختان تبديل داد. كاخ فيروزه را آتش زد... پرچم محمودي را ملتوي ساخت؛ ولي نتوانست كاخي را كه سنايي برافراخته بود، منهدم سازد."(19)

نثر آهنگين و مطنطن:

"شيهة اسپان كوچك، آن برج و باروي شهرستان عظيم را به لرزه در مي آورد يرليغ قتل و فرمان غارت داشتند. يا ساي آنها فقط و فقط كينه و كشتار بود. شهرهاي آبادان را مسلخ آدمي زادگان مي كردند، مي گرفتند و مي كشتند و مي سوختند و مي رفتند."(20)

توصيف مستقيم:

"باباي ميرگن ميرافگن كوه پيماي صحرا نورد دريا گذار شكاري ما، نامش پردل بود. چشمهاي تنگ و عميق به كبودي گلهاي كاسني و ريش انبوه كوتاهش، به زردي گل ميخك بود."(21)

تصوير سازي:

"آنگاه بر زوي سياهش را مي پوشيد، چموس هاي نرم ساقدار شكري گونه اش را به پا مي كرد، چكمن بركي آستين بلندش را به شانه مي افگند، كلاه نمدين باراني اش را برسر، ودستار كوچكش را بدست مي گرفت، مست و مغرور از خانه بدر مي شد و ديگر كشور خلوت وخاموش آشوكارا قلمرو بلامنازع خود مي دانست."(22)

بيان هنري هدفمند:

"بابه پردل... به حيوانات بي آزار سخت مهربان بود. سعي مي كرد هميشه با جانوران درنده پنجه نرم كند. هرگاه پلنگي را مي كشت و گرگي را ازپا در مي آورد و روباهي را صيد مي كرد، گويا وظيفة بشري خود را... انجام مي داد... هميشه بر كشتة آهوان مي گريست. بر نعش گوسفندي كه گرگ آنرا دريده بود، دريغ مي خورد. بركبكي كه شاهين سينة گرمش را شكافته بود، ندبه مي كرد. هرجا لانة شاهين و عقاب را مي ديد ويران مي كرد."(23)

"... هرجا گلي مي ديد كه از سينة كوه سربرآورده دور آن را، احاطه مي كرد."(24)

آثار استاد خليلي

ازاستادخليل الله خليلي درحدود ۶۰ كتاب ورساله به گونه مجموعه شعر. تحقيق تاريخي وادبي .داستان ، ترجمه ، ومقالات برجامانده است

آثار چاپ شده :

 عقاب زرين ،   طبع كابل

 قرائت فارسي، براي صنوف يازده ودوازده دوجلد طبع كابل.

ديوان اشعار جلد اول طبع كابل

ديوان اشعار ، به كوشش اميدوار هراتي ،تهران ، ۱۳۴۱

مجموعه اشعار.تهران، بنياد فرهنگ اْيران ،۱۳۷۲

هرات،( آثار و رجالها) عربي طبع بغداد.

رباعيات، طبع كابل وطبع لندن باترجمة انگليسي وعربي

برگهاي خزاني ،طبع كابل

ترجمه برخي ازآثار ناگوار

- آثار هرات. درجغرافيا، تاريخ ومعرفي دانشمندان وهنرمندان هرات درسه جلد چاپ مطبعه فخريه سلجوقي، هرات سال ۱۳۰۹

- ترجمه يك قسمت تاريخ فتوحات اسلامي -  طبع هرات.

احوال وآثار حكيم سنايي چاپ نخست  ۱۳۱۵ چاپ دوم ۱۳۵۶

- تنقيح ادبي ونگارش ترجمه وتفسير ۱۲ جزا ول تفسير شريف كه ازاردو به دري ترجمه شده به تفسير كابلي شهرت دارد.

- سلطنت غزنويان، چاپ كابل ۱۳۳۳

فيض قدس- پيرامون زيستنامه وآثار حضرت بيدل چاپ انجمن تاريخ سال ۱۳۲۴

- پيوند دلها(ضميمه برگهاي خزاني) شرح مسافرت استاد خليلي به ايران وخطابه در تالار موزة ايران باستان ودبيرستان فروع مشهد- تهران  ۱۳۳۶

- ني نامه- نكاتي پيرامون زيستنامه مولانا جلال الدين محمد بلخي ومثنوي معنوي- نحشيه تعليق برني نامه مولانايعقوب چرخي ورساله النائيه نورالدين عبدالرحمن جامي

- نورهان، خطابة خليلي دربازگشت ازايران در تالار رياست مطبوعات ۱۳۲۶ ومطبعه معارف.

- دربارة يك نسخه قديم كليات حكيم سنايي: معرفي نسخه قلمي وبحث انتقادي پيرامون روشن ساختن نكاتي درزمينة حيات واشعار سنايي به استناد آّن چاپ، ۱۳۳۸ ازطرف وزرات تجارت.

- يمگان رساله يي درزمينه معرفي وتثبيت مزار حضرت حكيم ناصر خسرو دريمگان بدخشان  به استناد وثايق بدست آمده ازمتوليان مزاز حكيم  چاپ نخست عقرب ۱۳۳۸  مجلة ژوندون.

چاپ دوم قوس ۱۳۳۸ به گونه رساله مستقل چاپ سوم ضميمه شماره(۱۴) مجله حجت ۱۳۶۹.

- ازبلخ تا قونيه- ترجمه از اخبار واحوال مولينا جلال الدين بلخي كه ازشرح ومتون معتبر به گونه التقاطي اختصار وتهيه شده است چاپ مطبعة دفاع ملي.

درويشان  چرخان- كه با بيان محمد شريف مترجم سفارت افغاني در بغداد بوسيله خليلي نگارش يافته ودرسال ۱۳۵۵ چاپ شده است.

- رساله آرامگاه بابر- طبع كابل.

- فقهاي لغمان درپغداد، به گونه رساله جداگانه بنام( الفقهاي الغمانيون في بغداد) دربغداد.

- ابن بطوذه في افغانستان به زبان عربي چاپ بغداد سال ۱۹۱۸ .

- پيربزرگ- ترجمه يك مقاله تحقيقي ازمطبوعات عراق در باره غوث الاعظم شيخ عبدالقادر جيلاني قدس سره كه دري وپشتو آن تحت عنوان لوي پير دركابل به گونه رساله جداگانه به چاپ رسيده است.

- زمرد خونين- داستان كوتاه

- مسكوكات دوره هوتكي- درمورد سكه هاي عصر هوتكي كه به گونه مقاله هاي تحقيقي به زبان دري درمجله ژوندون چاپ شده وبعدبه زبان عربي به گونه رساله جداگانه دربغداد چاپ شده است.

فهرست كتب مخطوط  كتابخانه سلطنتي در ۴۰۰ صفحه.

- گزارش حيات درسه جلد

استادخليلي دردوران مهاجرت درپاره افغانستان ،جهاد ،آزادي كتابهاي نوشت كه از آن شماراست اين آثار:

1- يار اشنا- (علاقه علامه اقبال به افغانستان) باترجمه اردو چاپ (رهبري جمعيت اسلامي افغانستان) بكوشش وترجمة ببرك لودي مجاهد افغاني.

2- نيايش چاپ( رهبر جمعيت اسلامي افغانستان) بكوشش ببرك لودي مجاهد افغاني.

3- مسجد جامع هرات چاپ (محترم محمد نسيم يوسف مجاهد افغاني)

4- پنجشير وقهرمان مسعود- چاپ زبان دري(صفي الله ثبات مجاهد افغاني)

5- پنجشير وقهرمان مسعود- چاپ زبان فرانسوي (طبع پاريس) بكوشش داكتر محمد حيدرمجاهد افغاني

6- ماتمسراچاپ شده (انجمن نويسندگان)

7- نخستين تجاوزروسيه درافغانستان چاپ(رهبري جمعيت اسلامي افغانستان)

8- اياز ازنگاه صاحبدلان- چاپ ( جناب علي نواز گرديزي پاكستاني)

9- ناهيد ودختران قهرمان كابل- چاپ (صفي الله ثبات مجاهد افغاني)

10- زمزم اشك- چاپ (جناب مولانا خالص)

11- عياري ازخراسان- چاپ (انجينر ايوب عضو جمعيت اسلامي افغانستان)

12- ازسجاده تاشمشير- چاپ (رهبر محاذ ملي اسلامي افغانستان)

13- از مدرسه تاسنگر- چاپ (محترم باختري مجاهد افغاني)

14- بهشتي كه درآتشي سوخت- چاپ( رهبرمحاذ ملي اسلامي افغانستان)

15- سوزن زروجامه سپيد- چاپ مجلة سروش)

16- غوث الاعظم- چاپ (رهبرمحاذ ملي اسلامي افغانستان) بزبان دري و اردو

17- سرور راستان چاپ (رهبر جبهه ملي نجات)

18- ببارگاه محمدي چاپ (صفي الله ثبات مجاهد افغاني) بار اول ،به بارگاه سعي چاپ (رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران دراسلام آباد) باردوم.

19- تجليل سالگردامام رباني(رح) چاپ جناب فضل الرحمن (مجدي)

20- كاروان اشك- چاپ (رهبر محاذ ملي اسلامي افغانستان)

21- داستاني ازداستانها- چاپ (مجاهدين نورستان)

22- مادران گلگون كفن- چاپ (رهبر جمعيت اسلام افغانستان)

23- جشن آزادي ملت پاكستان- چاپ(صفي الله ثبات مجاهدافغاني)

24- پيام سلطان محمود- چاپ( رهبرجمعيت اسلامي افغانستان)

25- اشك هاوخونها(برگزيدة ازجزء سوم ديوان اشعار- چاپ (رايزني فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي ايران در اسلام آباد)

26- جام نياز به تقريب مولود فرخندة نبوي

رسايل وكتب طبع ناشده:

1- قهرمان كوهستان

2- خواجه سبز پوش

3- نماز عاشقان

4- پادشاه دوراهي

5- دوشنبه نامه

6- مراسلات

7- زندگي درروستا

8- رويت ها وروايت ها

9- بلخ درادب عرب

10-ابوزيد بلخي

11- سفراي افغانستان( ازمحمود تامحمود)

 

عناوين برخي ازمقالات:

 استاد خليل الله خليلي به عنوان نويسنده وپژوهشگر خبير، مقالات و نوشته هاي فراواني نيز دارد كه دركتابها ومجلات  كشو ربه گونه غير مستقل ومجلات كشور هاي عربستان ،ايران ،مصر،عراق ،تركيه پاكستان ،بچاپ رسيده برخي ازان نوشته ها ومقالات اين هاست:

مقدمه بررساله مدفن امام يحيي نوشتة محمد طاهر نسيم كه درسال ۱۹۷۶ دربغداد به نشر رسيده است.

 مقدمه  بر ديوان غزليات محمود نفيسي برتاريخ افغانستان ،مجله   آريانا سال اول شماره دوم اول حوت ۱۳۲۱.

 سجاوند كجاست وسجاونديان كه بودند؟ مجله آريانا سال او شماره چهارم ثور ۱۳۲۲

 سجاوند وسجاونديان- مجله آريانا سال اول شماره هشتم سنبله ۱۳۲۲

 حضرت سلطان ابراهيم عارف بلخي- آريانا  سال دوم شماره ۱۲ جدي ۱۳۲۳

 فرخي آريانا سال سوم شماره نهم- ميزان ۱۳۲۴.

 ابونصرمشكان رئيس ديوان رسالت- آريانا سال سوم شماره دهم عقرب ۱۳۲۳

 اياز ايماق- آريانا- سال دوم-  شماره يازدهم قوس ۱۳۲۴.

 صوفي ونخستين صوفي دراسلام- آريانا سال سوم، شماره دوازدهم جدي ۱۳۲۴

 يك نسخه تفسير خطي فارسي- آريانا سال هفتم، شماره اول دلو ۱۳۲۷

- چارعنصر- اريانا سال سيزدهم، شماره هاي ۱ ۲ ۳ سال ۱۳۲۴

 

پانوشت ها:

1- كليات اشعار، قطعات، تهران 1373، ص313

2- كي كيست در فرهنگ برون مرزي افغانستان، تدوين رسول رهين، سويدن، 1384،‌ص 104 محل تولد او را باغ شهرآراي كابل نوشته است.

3- به نقل از زبان استاد واصف باختري انديشه ورز ادبيات شناس معاصر.

4- كي كيست، همان ص105: خليلي... به پايتخت مراجعت نمود و در سمت معاون پوهنتون كابل آغاز به كار كرد.

5- مشاهير افغانستان، سيد محي الدين هاشمي، ترجمه ادبيار زرينگر، پشاور، 1378، ص75

6- كليات اشعار، ص7

7- كليات اشعار، ص3

8- همان، ص5

9- همان، ص4

10- كليات، همان، ص 8

11- همان، ص9

12- همان، ص3

13- همان، ص7

14- همان، ص10

15- همان، ص 17

16 همان، ص17

17- كليات به كوشش اميدوار هراتي، تهران، مقدمه ص10

18- همان، ص 232

19- خليل الله خليلي، احوال و آثار حكيم سنايي غزني، كابل انتشارات بيهقي، 1360، ص11

20- خليل الله خليلي، ني نامه، كابل، انجمن تاريخ 41

21- خليل الله خليلي، زمرد خونين، نشرات بيهقي، 1355، ص14

22- خليلي، زمرد خونين،‌ همان ص2

23- 24 خليلي، زمرد خونين، همان ص4-5



پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 11:32 ::  نويسنده : کامران
ای دل عبث مخور غم دنیا را
فکرت مکن نیامده فردا را
کنج قفس چو نیک بیندیشی
چون گلشن است مرغ شکیبا را
بشکاف خاک را و ببین آنگه
بی مهری زمانهٔ رسوا را
این دشت، خوابگاه شهیدانست
فرصت شمار وقت تماشا را
از عمر رفته نیز شماری کن
مشمار جدی و عقرب و جوزا را
دور است کاروان سحر زینجا
شمعی بباید این شب یلدا را
در پرده صد هزار سیه کاریست
این تند سیر گنبد خضرا را
پیوند او مجوی که گم کرد است
نوشیروان و هرمز و دارا را
این جویبار خرد که می‌بینی
از جای کنده صخرهٔ صما را
آرامشی ببخش توانی گر
این دردمند خاطر شیدا را
افسون فسای افعی شهوت را
افسار بند مرکب سودا را
پیوند بایدت زدن ای عارف
در باغ دهر حنظل و خرما را
زاتش بغیر آب فرو ننشاند
سوز و گداز و تندی و گرما را
پنهان هرگز می‌نتوان کردن
از چشم عقل قصهٔ پیدا را
دیدار تیره‌روزی نابینا
عبرت بس است مردم بینا را
ای دوست، تا که دسترسی داری
حاجت بر آر اهل تمنا را
زیراک جستن دل مسکینان
شایان سعادتی است توانا را
از بس بخفتی، این تن آلوده
آلود این روان مصفا را
از رفعت از چه با تو سخن گویند
نشناختی تو پستی و بالا را
مریم بسی بنام بود لکن
رتبت یکی است مریم عذرا را
بشناس ایکه راهنوردستی
پیش از روش، درازی و پهنا را
خود رای می‌نباش که خودرایی
راند از بهشت، آدم و حوا را
پاکی گزین که راستی و پاکی
بر چرخ بر فراشت مسیحا را
آنکس ببرد سود که بی انده
آماج گشت فتنهٔ دریا را
اول بدیده روشنئی آموز
زان پس بپوی این ره ظلما را
پروانه پیش از آنکه بسوزندش
خرمن بسوخت وحشت و پروا را
شیرینی آنکه خورد فزون از حد
مستوجب است تلخی صفرا را
ای باغبان، سپاه خزان آمد
بس دیر کشتی این گل رعنا را
بیمار مرد بسکه طبیب او
بیگاه کار بست مداوا را
علم است میوه، شاخهٔ هستی را
فضل است پایه، مقصد والا را
نیکو نکوست، غازه و گلگونه
نبود ضرور چهرهٔ زیبا را
عاقل بوعدهٔ برهٔ بریان
ندهد ز دست نزل مهنا را
ای نیک، با بدان منشین هرگز
خوش نیست وصله جامهٔ دیبا را
گردی چو پاکباز، فلک بندد
بر گردن تو عقد ثریا را
صیاد را بگوی که پر مشکن
این صید تیره روز بی آوا را
ای آنکه راستی بمن آموزی
خود در ره کج از چه نهی پا را
خون یتیم در کشی و خواهی
باغ بهشت و سایهٔ طوبی را
نیکی چه کرده‌ایم که تا روزی
نیکو دهند مزد عمل ما را
انباز ساختیم و شریکی چند
پروردگار صانع یکتا را
برداشتیم مهرهٔ رنگین را
بگذاشتیم لؤلؤ لالا را
آموزگار خلق شدیم اما
نشناختیم خود الف و با را
بت ساختیم در دل و خندیدیم
بر کیش بد، برهمن و بودا را
ای آنکه عزم جنگ یلان داری
اول بسنج قوت اعضا را
از خاک تیره لاله برون کردن
دشوار نیست ابر گهر زا را
ساحر، فسون و شعبده انگارد
نور تجلی و ید بیضا را
در دام روزگار ز یکدیگر
نتوان شناخت پشه و عنقا را
در یک ترازو از چه ره اندازد
گوهرشناس، گوهر و مینا را
هیزم هزار سال اگر سوزد
ندهد شمیم عود مطرا را
بر بوریا و دلق، کس ای مسکین
نفروختست اطلس و خارا را
ظلم است در یکی قفس افکندن
مردار خوار و مرغ شکرخا را
خون سر و شرار دل فرهاد
سوزد هنوز لالهٔ حمرا را
پروین، بروز حادثه و سختی
در کار بند صبر و مدارا را

پروین اعتصامی

 



پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 11:32 ::  نويسنده : کامران
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
که پیش چشم بیمارت بمیرم
نصاب حسن در حد کمال است
زکاتم ده که مسکین و فقیرم
چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیب بوستان و شهد و شیرم
چنان پر شد فضای سینه از دوست
که فکر خویش گم شد از ضمیرم
قدح پر کن که من در دولت عشق
جوان بخت جهانم گر چه پیرم
قراری بسته‌ام با می فروشان
که روز غم بجز ساغر نگیرم
مبادا جز حساب مطرب و می
اگر نقشی کشد کلک دبیرم
در این غوغا که کس کس را نپرسد
من از پیر مغان منت پذیرم
خوشا آن دم کز استغنای مستی
فراغت باشد از شاه و وزیرم
من آن مرغم که هر شام و سحرگاه
ز بام عرش می‌آید صفیرم
چو حافظ گنج او در سینه دارم
اگر چه مدعی بیند حقیرم
 
حافظ شیرازی


پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 11:32 ::  نويسنده : کامران
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما

عمر خیام
 



پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 11:32 ::  نويسنده : کامران
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید
 


پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 11:32 ::  نويسنده : کامران

ملا در  حج

 

ملا با دو تاجر به  حج رفت هنگام رسیدن به خانه کعبه تاجر اولی بعد از دعا گفت:- خدا یا!

بخاطر شکرانه نعمت های که به من داده ای یک غلام و یک کنیز خود را آزاد میکنم.

تاجر دومی بعد  از دعا گفت:- خدایا!

 بخاطر شکرانه نعمت های که به من اعطاء فرموده ای دو غلام خود عنبر و قنبر را آزاد میکنم.

ملا نصرالدین بعد از دعا گفت:- خدا یا!

 تو میدانی که من نه غلام دارم و نه کنیز نه انبر و نه قنبر زن خود فاطمه سلطان را به سه طلاق آزاد میسازم.



پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 11:32 ::  نويسنده : کامران

 

برای تماشای تمام تصاویر به ادامه مطلب کلیک کنید.



پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 11:32 ::  نويسنده : کامران

وظیفه و عملکرد کلیدهای F

ردیف بالای صفحه کلید شما را 12 کلید F اشغال کرده اند ، اما آیا تا به حال به طرز کار این کلیدها و وظیفه ای که هر یک از آنها ایفا میکنند دقت کرده اید؟ در اینجا قصد داریم تا وظیفه و عملکرد هر یک از این کلیدها را برای شما شرح دهیم.

F1 در اکثر برنامه ها از جمله خود ویندوز برای کمک رسانی (Help) به کار می رود
F2 : اگر یک فایل یا دایرکتوری را انتخاب کنید با فشردن کلیدF2 روی آن می توان اسم آن را عوض کرد. با زدن کلید Esc تغییرات اعمال نمی شود و با زدن کلید Enter تغییرات شما ثبت می شود
F3 پنجره ی جستجو (search) را برای شما باز می کند
F4 منوی منوی نشانی پنجره ی فعال ویندوز را به شما نشان می دهد تا بتوانید یک نشانی دیگر انتخاب کنید.
F5 اطلاعات موجود در صفحه را بازخوانی (Refresh) می کند تا از تغییرات احتمالی پس از بازکردن آن پنجره مطلع شوید.
F6 همانند کلید Tab عمل می کند و انتخاب محل های مختلف پنجره فعال را امکان پذیر می کند.
F10 منوی بالای پنجره را انتخاب می کند که می توانید با مکان نما بر روی منوها حرکت کنید. با زدن دوباره F10 یا Esc می توانید از این حالت خارج شوید.
F11 نیز پنجره را به حالت تمام صفحه (Full Screen) در می آورد. با زدن دوباره F11 هم می توانید پنجره را به حالت قبلی باز گردانید.


پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 11:32 ::  نويسنده : کامران

لطفاءً برای تماشای تمام تصاویر به ادامه مطلب کلیک کیند.



پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 9:10 ::  نويسنده : کامران

 عشقی فراتر از انسان و فروتر از خدا نیز هست و آن دوست داشتن است.

اگر تنها ترین تنها شوم، باز هم خدا هست.

دوست داشتن از عشق برتر است و من هر گز خود را از سطح بلندترین قله ی عشق های بلند، پایین نخواهم آورد.

اسلام منطقی تر و جدی تر از آن است که به آنچه در زندگی بی ثمر است و بر روی اذهان بی اثر، در آخرت پاداش دهد وعملی که نه به خلق خدمتی و نه برای خوئد اصلاحی، ثواب داشته باشد.

همواره بیمناکم که در این فرصت اندک و عزیز حیات، لحضه ای را به ستایش کسانی بپردازم که در ترجیح عظمت، عصیان وتفکر بر سعادت، آرامش و لذت اندکی تردید داشته اند.

غریبی در طوفان جا مانده، آخرین فریادهای خسته اش را که تو را میخواندف بشنو، بشتاب و او را دریاب.

همچون شمع که در گریستن خویشف قطره قطره می میرد، ذوب می شوم و محو می شوم و پایان میگیرم.

خدا یا به هرکی دوست می داری بیاموز که عشق بهتر از زندگی کردن است و به هر کی دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر!

خدا یا، به من توفیق تلاش در شکست، صبر در نومیدی، رفتن بی همراه، جهاد بی سلاح، کار بی پاداش، فداکاری در سکوت، دین بی دنیا، عظمت بی نام، خدمت بی نان، ایمان بی ریا، خوبی بی نمود، مناعت بی غرور، عشق بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت، و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند، روزی کن.

خدایا چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

تو می دانی که من از میان همه ی نعمت های این جهان، آنچه را برگزیده ام و دوست می دارم، تنهایی است.

ای که هوای من شده ای، دم زدن در تو حیات من است.

زیبایی همواره تشنه ی دلی است که به او عشق ورزد.

تا بی پناه نگردم، پناهم نخواهم داد، تا نیفتم، دستم را نخواهی گرفت.

وقتی عشق فرمان میدهد، محال سر تسلیم فرود می آورد.

اگر نمی توانی بالا بروی، سیب باش تا افتادنت اندیشه ای را بالا برد.

ستایش گر معلمی هستم که چگونه اندیشیدن را به من بیاموزد، نه چگونگی اندیشه ها را.

ابراهیم وار زندگی کن و در عصر خویش معمار کعبه ی ایمان خویش باش.

هر کس مظلوم است، خودش ظالم را یاری کرده است.

مردن همچون زیستن بهانه ای میخواهد.

اگر شاهد عصر خود و شهید حق و باطل جامعه ات نیستی، هر جا که میخواهی باش، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکیست.

از سکوت اگر به خشم آمدی سکوت کن.

آنان که به هر ذلتی تن میدهند تا زنده بمانند، مردگان خاموش و پلید تاریخند.

تنهایی، آرامگاه جاوید من است، و درد و سکوت، همنشین تنهایی من.

چه امید؟ بندم در این زندگانی، که در نا امیدی سر آمد جوانی، سر آمد جوانی و ما را نیامد پیام و فایی از زندگانی.

آیا در این دنیا کسی است بفهمد که در این لحظه چه میکشم، چه حالی دارم؟ چقدر زنده نبودن خوب است.... خوب خوب خوب.

هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود، هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم و هنگامی تشنه ی آتش شدم که در برابر دریا بود.... دریا و دریا..

همیشه حرف هایست برای گفتن و حرف هایست برای نگفتن، ارزش هر کس به اندازه حرف هایست که برای نگفتن دارد.

مهربانی جاده ای است که هرچه پیش میروند، خطرناک تر میشوند.

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغ ها میکند، پرش سفید می ماند ولی قلبش سیاه میشود، دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پر شکوه می آفرینند.

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن، و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.

آنان که رفتند کار حسینی کردند، آنان که ماندند باید کار زینبی کنند و گرنه یزیدی اند.

زیبایی به خوش سیرتی است نه به خوش صورتی.

ظلم است که معلم را به شمع تشبه کرد، زیرا شمع را میسازند تا بسوزد ولی معلم میسوزد تا بسازد.

انسان نقطه ای است بین 2 بی نهایت، بی نهایت لجن و بی نهایت فرشته.

سفر هیچ چیز به جز دلتنگی ندارد، اما... زندگی به من آموخت، برای بهتر دیدن عضمت و شکوه هر چیزی باید قدری از آن دور شد.

نه، من هر گز نمی نالم، قرن ها نالیدن بس است، میخواهم فریاد کنم، اگر نتوانستم، سکوت میکنم، خاموش مردن بهتر از نالیدن است.

وقتی خواست زندگی کنم، راهم را بستند. وقتی خواست ستایش کنم، گفتند خرافات است. وقتی خواستم عاشق شوم، گفتند دروغ است، وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است، وقتی خواستم خندیدن، گفتن دیوانه است. دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم.

به 3 چیز تکیه نکن، غرور، دروغ و عشق، آدمی با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با عشق می میرد.

رفتن همیشه رسیدن نیست، ولی برای رسیدن باید رفت. در بن بست هم راه آسمان باز است، پرواز را بیاموز.

در بی کرانه ی زندگی 2 چیز است که افسونم میکند. آبی آسمان که می بینم و می دانم نیست و خدا که نمی بینم ولی می دانم که هست.

از انسان ها غمی به دل نیگرید، زیرا آنان نیز غمگینند، با اینکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به حقیقت شک دارند، پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند.

دوست داشتن یعنی کوچک کردن دنیا به اندازه ی یک نفر و بزرگ کردن یک نفر به اندازه ی یک دنیا.

زندگی داستان مرد یخ فروش است، که پرسیدند فروختی؟ پاسخ داد نخریدند تمام شد.

در نهان به آنان دل میبندیم که دوستمان ندارند و در آشکارا از آنان که دوستمان دارند غافلیم، شاید این است رازتنهایی ما...

فرق است میان دوست داشتن و داشتن دوست، دوست داشتن امریست لحظه ای اما داشتن دوست استمرار لحظه های دوست داشتن است.

خدایا، اندیشه و احساس مرا در سطحی پایی نیار که زرنگی های حقیر و پستی های نکبت بار و پلیدی این شبهه آمدهای اندک را متوجه نشوم، چه دوست تر میدارم تا بزرگی گول خور باشم تا کوچک ولی گول زن.

چه تنگنای سختی، یک انسان یا باید برود یا باید بماند و این هر دو اکنون برایم از منی تهی شده است و دریغ که راه سومی هم نیست...

برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است، و گرنه هر ماهی مرده ای هم میتواند به جهت موافق آب شنا کند.

بلگذار تا شیطنت عشق، چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید هر چند معنایش جز رنج و پریشانی نباشد، اما کوری را هر گز به خاطر آرامش تحمل نکن.



چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 16:44 ::  نويسنده : کامران

 

برای تماشای بقیه تصاویر زیبا به ادامه  مطلب..............



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 19 بهمن 1389برچسب:, :: 23:57 ::  نويسنده : کامران

6 راه برای بستن پنجره های ویندوز!

مطمئنأ شما هم به این موضوع آگاه هستید که برای انجام امور خاصی در ویندوز علاوه بر یک راه ، نهایاتأ دو یا سه راه دیگر نیز وجود دارد. اما این بار ما قصد داریم تا 6 راه مختلف برای بستن پنجره های ویندوز به شما معرفی کنیم که هر کدام از راه مختلفی انجام میشود. فراگیری این نوع راهها و ترفندها ، بسیار به بالا رفتن تبحر و دانش شما در علم کامپیوتر کمک میکند.
6 راه مختلف برای بستن یک پنجره و کادرهای محاوره ای ویندوز عبارتند از :

1 - کلیک بر روی دکمه مربع شکل قرمز رنگی که علامت ضربدر بر روی آن دیده می شود.
2- انتخاب منوی
File و کلیک بر روی گزینه Exit

3- استفاده از کلیدهای ترکیبی
Alt + F4
4- استفاده از
Ctrl + Alt + Delete) Task Manager) و انتخاب پنجره مورد نظر و کلیک بر روی گزینه End Task
5- در یک پنجره باز ، بر روی بالاترین قسمت پنجره (قسمت آبی) و در سمت مخالف علامت ضربدر ، بر روی نام پنجره راست کلیک کرده و
Close را انتخاب کنید.
6- استفاده از این 2 کلید ترکیبی
Ctrl + W (این 2 کلید ترکیبی در بعضی موارد استثنا نیز دارد)

 



سه شنبه 19 بهمن 1389برچسب:, :: 23:52 ::  نويسنده : کامران

آتش دل
به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر
که هر که در صف باغ است صاحب هنریست
بنفشه مژدهٔ نوروز میدهد ما را
شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست
بجز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است
بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست
جواب داد که من نیز صاحب هنرم
درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست
میان آتشم و هیچگه نمیسوزم
هماره بر سرم از جور آسمان شرریست
علامت خطر است این قبای خون آلود
هر آنکه در ره هستی است در ره خطریست
بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد
بدست رهزن گیتی هماره نیشتریست
خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا
ولی میان ز شب تا سحر گهان اگریست
از آن، زمانه بما ایستادگی آموخت
که تا ز پای نیفتیم، تا که پا و سریست
یکی نظر به گل افکند و دیگری بگیاه
ز خوب و ز شب چه منظور، هر که را نظریست
نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد
صبا صباست، به هر سبزه و گلش گذریست
میان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند
که گل بطرف چمن هر چه هست عشوه‌گریست
تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین
بفقر خلق چه خندی، تو را که سیم و زریست
ز آب چشمه و باران نمی‌شود خاموش
که آتشی که در اینجاست آتش جگریست
هنر نمای نبودم بدین هنرمندی
سخن حدیث دگر، کار قصه دگریست
گل از بساط چمن تنگدل نخواهد رفت
بدان دلیل که مهمان شامی و سحریست
تو روی سخت قضا و قدر ندیدستی
هنوز آنچه تو را مینماید آستریست
از آن، دراز نکردم سخن درین معنی
که کار زندگی لاله کار مختصریست
خوش آنکه نام نکوئی بیادگار گذاشت
که عمر بی ثمر نیک، عمر بی ثمریست
کسیکه در طلب نام نیک رنج کشید
اگر چه نام و نشانیش نیست، ناموریست
 

شاعر: پروین اعتصامی



شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, :: 7:8 ::  نويسنده : کامران

3 ترفند برای افزایش سرعت بالا آمدن ویندوز XP

با توجه به اينكه ويندوز XP تبديل به يكي از عمومي ترين ويندوزهاي مورد استفاده توسط كاربران مختلف شده است ، و با توجه به اينكه سيستم هاي مختلف با قدرتهاي متفاوتي از اين ويندوز استفاده مينمايند ، بنابراين شما ميتوانيد با اين روشها در واقع ويندوز XP خود را با شرايط سيستم خود مطابقت داده و بهترين نتيجه و استفاده را از آن داشته باشيد. در این ترفند قصد داریم 3 روش بسیار کارآمد را به شما معرفی کنیم که با استفاده از آن میتوانید سرعت بوت یا بالا آمدن ویندوز XP خود را به طرز چشمگیری افزایش دهید.

بالا بردن سرعت بوت ( روش اول )
این ترفند کارش این است که یك دسته فایل را از پوشه temp پاک می کند و history هر زمان که شما کامپیوترتان را خاموش می کنید. با این کار کامپیوتر شما وقت بیهوده ای را برای چک کردن این پوشه ها تلف نمی کند. با این کار سرعت بالا آمدن ویندوز افزایش می آید.
برای انجام این کار مراحل زیر را طی کنید :
1-
Notepad را باز کنید و سه جمله زیر را در آن بنویسید :
RD /S /q "C:/Documents and Settings/"UserName without quotes"/Local Settings/History"
"RD /S /q "C:/Documents and Settings/Default User/Local Settings/History
"RD /S /q "D:/Temp/" <--"Deletes temp folder, type in the location of your temp folder
2- حالا این فایل را با هر نامی که می خواهید ذخیره کنید ، البته با پسوند " .bat " برای مثال " fastboot.bat " یا " deltemp.bat
"
3- از منوی
Start گزینه Run را انتخاب کنید .
4- در
Run بنویسید : " gpedit.msc " و روی ok
کلیک کنید .
5- از پنجره باز شده در سمت چپ روی گزینه "
Computer Configuration " کلیک کنید و سپس " Windows Settings " را انتخاب کنید .
6- بر روی گزینه "
Scripts " دو بار کلیک کنید سپس " Shutdown " را انتخاب کنید تا پنجره ای جدید باز شود.
7- روی "
Add " کلیک کنید و در پنجره باز شده آدرس فایلی که درست کرده اید را بدهید و سپس روی " ok " کلیک کنید.

بالا بردن سرعت بوت ( روش دوم )
وقتی کامپیوترتان را روشن می کنيد معمولا قبل از اینکه سیستم بخواهد بالا بیاید درایور های فلاپی و سی دی رام و ... را چک می کند ! به نظر من این یه کار بیهوده است که هر بار سیستم این موارد را چک کند . حالا برای از بین بردن این قسمت باید تغییراتی را در بایوس سیستمتان انجام دهید . مراحل زیر را به دقت انجام دهید:
1- معمولا برای ورود به
bios باید کلید F2 یا Delete
را فشار داد ، زمانی که کامپیوتر در حال بالا آمدن است.
2- به منوی "
Boot
" بروید .
3- "
Boot Sequence " را انتخاب کنید .
4- سپس هر دو گزینه ای که از روی هارد بوت می شوند را به گزینه "
First Device " تغییر دهید .
5- دکمه "
Escape " را فشار دهید و از بایوس خارج شوید . فراموش نکنید که این تغییرات را قبل از خارج شدن ذخیره کنید .
توجه : وقتی که شما این تغییرات را انجام می دهید ، نمی توانید سیستمتان را از طریق فلاپی یا سی دی رام بوت کنید . اگر روزی لازم شد که این کار را انجام دهید ، کافیست برگردید به عقب ، يعني به بایوس خود بروید ، مرحله بالا را تکرار کنید و گزینه "
First Device " را برای فلاپی و سی دی رام بردارید .

بالا بردن سرعت بوت ( روش سوم )
زمانی که کامپیوتر شما در حال بالا آمدن هست معمولا شبکه را چک می کند تا ببیند آدرس IP آزاد هست یا نه . با استفاده از پیکربندی یک ip
آدرس دستی برای سیستم تعریف می کنیم . این کار سرعت بوت شما را افزایش می دهد . پس طبق مراحل زیر عمل کنید :
1- روی منوی
Start کلیک کنید و " Connect To/Show All Connections " را انتخاب کنید .
2- روی
Connection شبکه خود راست کلیک کنید و " Properties " را انتخاب کنید .
3- در تب "
General " ، در لیست سرویس ها " TCP/IP " را انتخاب کنید و روی دکمه " Properties " کلیک کنید .
4- در پنجره باز شده روی "
Use the following address " کلیک کنید و آدرس ip کامپیوترتان را بنویسید . اگر شما از یک روتر استفاده می کنید معمولا آدرس ip شما 192.168.0.xx یا 192.168.1.xx است . اگر آدرس IP خود را بخاطر نمی آورید و یا در آن شک دارید به منوی Start بروید و Run را انتخاب کنید و در آن cmd را تایپ کنید و روی ok کلیک کنید . در پنجره باز شده " ipconfig/all " را تایپ کنید . با اینکار ip شما نمایش داده می شود و شما می توانید آدرس مورد نظر را در بخش مورد نظر بنویسید .
5- همچنین در پنجره "
TCP/IP properties " شما باید آدرس های " Subnet mask " ، " Default gateway " و " DNS Server " را هم پر کنید . اگر عدد های این گزینه ها را هم نمی دانید می توانید با استفاده از دستور " ipconfig/all " در مرحله 4 این اعداد را پیدا کنید .

 



شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, :: 7:1 ::  نويسنده : کامران

بیا ساقی آن می که حال آورد
کرامت فزاید کمال آورد
به من ده که بس بی‌دل افتاده‌ام
وز این هر دو بی‌حاصل افتاده‌ام
بیا ساقی آن می که عکسش ز جام
به کیخسرو و جم فرستد پیام
بده تا بگویم به آواز نی
که جمشید کی بود و کاووس کی
بیا ساقی آن کیمیای فتوح
که با گنج قارون دهد عمر نوح
بده تا به رویت گشایند باز
در کامرانی و عمر دراز
بده ساقی آن می کز او جام جم
زند لاف بینایی اندر عدم
به من ده که گردم به تایید جام
چو جم آگه از سر عالم تمام
دم از سیر این دیر دیرینه زن
صلایی به شاهان پیشینه زن
همان منزل است این جهان خراب
که دیده‌ست ایوان افراسیاب
کجا رای پیران لشکرکشش
کجا شیده آن ترک خنجرکشش
نه تنها شد ایوان و قصرش به باد
که کس دخمه نیزش ندارد به یاد
همان مرحله‌ست این بیابان دور
که گم شد در او لشکر سلم و تور
بده ساقی آن می که عکسش ز جام
به کیخسرو و جم فرستد پیام
چه خوش گفت جمشید با تاج و گنج
که یک جو نیرزد سرای سپنج
بیا ساقی آن آتش تابناک
که زردشت می‌جویدش زیر خاک
به من ده که در کیش رندان مست
چه آتش‌پرست و چه دنیاپرست
بیا ساقی آن بکر مستور مست
که اندر خرابات دارد نشست
به من ده که بدنام خواهم شدن
خراب می و جام خواهم شدن
بیا ساقی آن آب اندیشه‌سوز
که گر شیر نوشد شود بیشه‌سوز
بده تا روم بر فلک شیر گیر
به هم بر زنم دام این گرگ پیر
بیا ساقی آن می که حور بهشت
عبیر ملایک در آن می سرشت
بده تا بخوری در آتش کنم
مشام خرد تا ابد خوش کنم
بده ساقی آن می که شاهی دهد
به پاکی او دل گواهی دهد
می‌ام ده مگر گردم از عیب پاک
بر آرم به عشرت سری زین مغاک
چو شد باغ روحانیان مسکنم
در اینجا چرا تخته‌بند تنم
شرابم ده و روی دولت ببین
خرابم کن و گنج حکمت ببین
من آنم که چون جام گیرم به دست
ببینم در آن آینه هر چه هست
به مستی دم پادشاهی زنم
دم خسروی در گدایی زنم
به مستی توان در اسرار سفت
که در بیخودی راز نتوان نهفت
که حافظ چو مستانه سازد سرود
ز چرخش دهد زهره آواز رود
مغنی کجایی به گلبانگ رود
به یاد آور آن خسروانی سرود
که تا وجد را کارسازی کنم
به رقص آیم و خرقه‌بازی کنم
به اقبال دارای دیهیم و تخت
بهین میوهٔ خسروانی درخت
خدیو زمین پادشاه زمان
مه برج دولت شه کامران
که تمکین اورنگ شاهی از اوست
تن آسایش مرغ و ماهی از اوست
فروغ دل و دیدهٔ مقبلان
ولی نعمت جان صاحبدلان
الا ای همای همایون نظر
خجسته سروش مبارک خبر
فلک را گهر در صدف چون تو نیست
فریدون و جم را خلف چون تو نیست
به جای سکندر بمان سالها
به دانادلی کشف کن حالها
سر فتنه دارد دگر روزگار
من و مستی و فتنهٔ چشم یار
یکی تیغ داند زدن روز کار
یکی را قلمزن کند روزگار
مغنی بزن آن نوآیین سرود
بگو با حریفان به آواز رود
مرا با عدو عاقبت فرصت است
که از آسمان مژدهٔ نصرت است
مغنی نوای طرب ساز کن
به قول وغزل قصه آغاز کن
که بار غمم بر زمین دوخت پای
به ضرب اصولم برآور ز جای
مغنی نوایی به گلبانگ رود
بگوی و بزن خسروانی سرود
روان بزرگان ز خود شاد کن
ز پرویز و از باربد یاد کن
مغنی از آن پرده نقشی بیار
ببین تا چه گفت از درون پرده‌دار
چنان برکش آواز خنیاگری
که ناهید چنگی به رقص آوری
رهی زن که صوفی به حالت رود
به مستی وصلش حوالت رود
مغنی دف و چنگ را ساز ده
به آیین خوش نغمه آواز ده
فریب جهان قصهٔ روشن است
ببین تا چه زاید شب آبستن است
مغنی ملولم دوتایی بزن
به یکتایی او که تایی بزن
همی‌بینم از دور گردون شگفت
ندانم که را خاک خواهد گرفت
دگر رند مغ آتشی میزند
ندانم چراغ که بر می‌کند
در این خونفشان عرصهٔ رستخیز
تو خون صراحی و ساغر بریز
به مستان نوید سرودی فرست
به یاران رفته درودی فرست
 
شاعر: حافظ شیرازی



شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, :: 6:57 ::  نويسنده : کامران

ای عجب! این راه نه راه خداست
زانکه در آن اهرمنی رهنماست
قافله بس رفت از این راه، لیک
کس نشد آگاه که مقصد کجاست
راهروانی که درین معبرند
فکرتشان یکسره آز و هواست
ای رمه، این دره چراگاه نیست
ای بره، این گرگ بسی ناشتاست
تا تو ز بیغوله گذر میکنی
رهزن طرار تو را در قفاست
دیده ببندی و درافتی بچاه
این گنه تست، نه حکم قضاست
لقمهٔ سالوس کرا سیر کرد
چند بر این لقمه تو را اشتهاست
نفس، بسی وام گرفت و نداد
وام تو چون باز دهد؟ بینواست
خانهٔ جان هرچه توانی بساز
هرچه توان ساخت درین یک بناست
کعبهٔ دل مسکن شیطان مکن
پاک کن این خانه که جای خداست
پیرو دیوانه شدن ز ابلهی است
موعظت دیو شنیدن خطاست
تا بودت شمع حقیقت بدست
راه تو هرجا که روی روشناست
تا تو قفس سازی و شکر خری
طوطیک وقت ز دامت رهاست
حمله نیارد بتو ثعبان دهر
تا چو کلیمی تو و دینت عصاست
ای گل نوزاد فسرده مباش
زانکه تو را اول نشو و نماست
طائر جانرا چه کنی لاشخوار
نزد کلاغش چه نشانی؟ هماست
کاهلیت خسته و رنجور کرد
درد تو دردیست که کارش دواست
چاره کن آزردگی آز را
تا که بدکان عمل مومیاست
روی و ریا را مکن آئین خویش
هرچه فساد است ز روی و ریاست
شوخ‌تن و جامه چه شوئی همی
این دل آلوده به کارت گواست
پای تو همواره براه کج است
دست تو هر شام و سحر بر دعاست
چشم تو بر دفتر تحقیق، لیک
گوش تو بر بیهده و ناسزاست
بار خود از دوش برافکنده‌ای
پشت تو از پشتهٔ شیطان دوتاست
نان تو گه سنگ بود گاه خاک
تا به تنور تو هوی نانواست
ورطه و سیلاب نداری به پیش
تا خردت کشتی و جان ناخداست
قصر دل‌افروز روان محکم است
کلبهٔ تن را چه ثبات و بقاست
جان بتو هرچند دهد منعم است
تن ز تو هرچند ستاند گداست
روغن قندیل تو آبست و بس
تیرگی بزم تو بیش از ضیاست
منزل غولان ز چه شد منزلت
گر ره تو از ره ایشان جداست
جهل بلندی نپسندد، چه است
عجب سلامت نپذیرد، بلاست
آنچه که دوران نخرد یکدلیست
آنچه که ایام ندارد وفاست
دزد شد این شحنهٔ بی نام و ننگ
دزد کی از دزد کند بازخواست
نزد تو چون سرد شود؟ آتش است
از تو چرا درگذرد؟ اژدهاست
وقت گرانمایه و عمر عزیز
طعمهٔ سال و مه و صبح و مساست
از چه همی کاهدمان روز و شب
گر که نه ما گندم و چرخ آسیاست
گر که یمی هست، در آخر نمی‌است
گر که بنائی است، در آخر هباست
ما بره آز و هوی سائلیم
مورچه در خانهٔ خود پادشاست
خیمه ز دستیم و گه رفتن است
غرق شدستیم و زمان شناست
گلبن معنی نتوانی نشاند
تا که درین باغچه خار و گیاست
کشور جان تو چو ویرانه‌ایست
ملک دلت چون ده بی روستاست
شعر من آینهٔ کردار تست
ناید از آئینه بجز حرف راست
روشنی اندوز که دلرا خوشی است
معرفت آموز که جانرا غذاست
پایهٔ قصر هنر و فضل را
عقل نداند ز کجا ابتداست
پردهٔ الوان هوی را بدر
تا بپس پرده ببینی چهاست
به که بجوی و جر دانش چرد
آهوی جانست که اندر چراست
خیره ز هر پویه ز میدان مرو
با فلک پیر ترا کارهاست
اطلس نساج هوی و هوس
چون گه تحقیق رسد بوریاست
بیهده، پروین در دانش مزن
با تو درین خانه چه کس آشناست
 
شاعر: پروین اعتصامی



شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, :: 6:50 ::  نويسنده : کامران

کار مده نفس تبه کار را
در صف گل جا مده این خار را
کشته نکودار که موش هوی
خورده بسی خوشه و خروار را
چرخ و زمین بندهٔ تدبیر تست
بنده مشو درهم و دینار را
همسر پرهیز نگردد طمع
با هنر انباز مکن عار را
ای که شدی تاجر بازار وقت
بنگر و بشناس خریدار را
چرخ بدانست که کار تو چیست
دید چو در دست تو افزار را
بار وبال است تن بی تمیز
روح چرا می‌کشد این بار را
کم دهدت گیتی بسیاردان
به که بسنجی کم و بسیار را
تا نزند راهروی را بپای
به که بکوبند سر مار را
خیره نوشت آنچه نوشت اهرمن
پاره کن این دفتر و طومار را
هیچ خردمند نپرسد ز مست
مصلحت مردم هشیار را
روح گرفتار و بفکر فرار
فکر همین است گرفتار را
آینهٔ تست دل تابناک
بستر از این آینه زنگار را
دزد بر این خانه از آنرو گذشت
تا بشناسد در و دیوار را
چرخ یکی دفتر کردارهاست
پیشه مکن بیهده کردار را
دست هنر چید، نه دست هوس
میوهٔ این شاخ نگونسار را
رو گهری جوی که وقت فروش
خیره کند مردم بازار را
در همه جا راه تو هموار نیست
مست مپوی این ره هموار را
 
شاعر: پروین اعتصامی



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب